یک تجربه

جاواکاپ خونه‌مونه!

مهر 95 جاوا خوندن من شروع شد.

هشت- نه ماهی بود که شروع کرده بودم به متمرکز شدن روی جاوا، و هنوز داشتم گیج می‌زدم. اون موقع شهرستان بودم و کسی رو هم نمی‌شناختم که جاوا بلد باشه، حتی یادمه یه روز اراده کردم برم تو شهر بچرخم و از آدم‌هایی که احتمال می‌دادم سرنخی داشته باشن بپرسم ببینم جاوا‌کار می‌شناسن یا نه؟ بعد از کلی گشت و گذار بالاخره یکی رو پیدا کردم که اسم جاوا به گوشش خورده بود و کل اطلاعاتش این بود که یه دوستی داشته که برای گوشی‌های کوچیک با جاوا یه نرم‌افزار نوشته بود! و بهم گفت که دیگه دوره‌ی جاوا گذشته و الان اگه می‌خوام برنامه‌نویسی یاد بگیرم بهتره اندروید یاد بگیرم و بهم اطلاع داد که جاوا دیگه قدیمی شده! گفته‌هاشو تایید کردم!! و فهمیدم باید از این که کسی پیدا بشه و راهنمایی ام کنه قطع امید کنم… یه موسسه‌ای هم پیدا کردم که کلاس برنامه‌نویسی برگزار می‌کرد، در مورد جاوا ازشون سوال کردم و گفتن می‌تونن یه استاد از تبریز بیارن برای کلاس خصوصی…

تو این اوضاع که قطعا خبری از منتور و راهنما هم نبود و همه چیز رو باید از کتاب و اینترنت پیدا می‌کردم. مهم‌ترین چیزی که بهش نیاز داشتم داشتن یک دید کلی بود که چیا رو باید بخونم و چیا مهم نیستن! در واقع مهم‌ترین نیازم داشتن یک سیر مطالعاتی بود. اتفاقی با جاواکاپ در تم قدیمی و خسته‌اش آشنا شدم. از دیدن سیر مطالعاتی‌ای که روی سایت بود ذوق کرده بودم و اکثر صفحه‌های سایت رو به شکل PDF ذخیره کرده بودم که اگر سایت رو گم کردم یا سایت حذف شد داشته باشم!

مهر جاواکاپ تو همچین غربتی به دلم نشست.

وقتی در حال تغییر رشته هستی، همیشه یک دودلی‌ای وجود داره و ترس از شکست دست از سرت بر نمی‌داره تا زمانی که نشانه‌های کوچیکی از موفقیت خودشونو نشون بدن و دلت آروم بگیره. بعضی وقت‌ها خودت به کاری که می‌کنی مطمئنی ولی نگرانی اطرافیان و تردیدشون به مسیری که طی می‌کنی خیلی آزاردهنده است. در این حال و هوا بود که تو JCAL 4 اول شدم، باعث دلگرمی‌ام شد و تردید‌ها رو نسبت به آینده‌ی موفق تو این مسیر کم کرد… تو همچین غربتی جاواکاپ به دادم رسید.

چند ماه بعد اومدم تهران، اواسط 95 بود. همایش‌ای تو مرکز تحقیقات مخابرات برگزار شد در مورد داکر، دقیقا نمی‌دونم دوستان اعوان میزبان بودند یا همکاری کرده بودند ولی من از طریق جاواکاپ خبر‌دار شدم و به جلسه سرازیر شدم!  عکس آقای مهندس پیشوایی و آقای دکتر علی‌اکبری رو قبلا دیده بودم و به چهره می‌شناختمشون، اولین بار همونجا از نزدیک دیدمشون و واقعا همین قدر که این‌جا می‌نویسم از دیدنشون ذوق‌زده شده بودم. حالا بماند که از سه – چهار ساعت جلسه‌ی داکر حتی یک کلمه هم نفهمیدم… هنوز SE جا نیفتاده بود، چه رسد به docker و Kubernetes و microservice orchestration. وسط جلسه حواسم بیشتر به آقای پیشوایی بود که عقب سالن، گوشه‌‎ی سمت چپ سرپا ایستاده بود… و آقای دکتر که با آرامش و طمانینه همیشگی گهگاهی می‌آمد و می‌رفت.

همچنان به خوندن ادامه می‌دادم و هیچ چیزی برای گفتن نداشتم! هر روز input داشتم بدون هیچ output ای، اما به تدریج بعضی از مسائل برام روشن می‌شدند. کم‌کم جزیره‌های جدا از هم به هم وصل می‌شدند و یک دید کلی به دست می‌آوردم. تیر 96 یک نقطه‌ی عطف بود و احساس کردم حرفی برای گفتن دارم، کتابی خونده بودم و یه بخش‌هایی رو خیلی ناقص توضیح داده بود و با کلی جست‌وجو در Stackoverflow و documentation ها چیز‌هایی رو کشف کرده بودم که حس می‌کردم ارزش گفته‌شدن دارند. این شد که دست به کار نوشتن اولین مقاله‌ام تو جاوا‌کاپ شدم. از لحظه اولی که شروع به نوشتن کردم تا وقتی روی سایت اومد، یک هفته طول کشید. یک هفته‌ی ارزشمند… می‌دونستم که این یک سرمایه‌گذاری برای آینده است، برای این که نوشتن در جاواکاپ یک روز برام راحت‌تر بشه. مقاله روی سایت اومد و من تبدیل شدم به کسی که این قدر انباشه دارم که بین بقیه‌ی برنامه‌نویس‌ها حرفی برای گفتن داشته باشم. و مخاطب حرفهام مخاطب های جاواکاپ بودند. اینو برای خودم یک موفقیت می‌دیدم و جاواکاپ بود که همچین فرصتی رو برام فراهم کرده بود.

سال 95 و 96 تو آزمون جاواکاپ شرکت کردم. سال 95 مدرک «برنامه‌نویس جاوا» و سال 96 مدرک «برنامه‌نویس حرفه‌ای جاوا» رو گرفتم. رزومه‌ی یک صفحه‌ای من به عنوان برنامه‌نویس فقط همین دو مدرک رو داره. دو مدرک به امضای آقای مهندس پیشوایی و آقای دکتر علی اکبری.

بعد‌ها 29 مقاله تو جاواکاپ منتشر کردم، که یا ترجمه بودند یا جمع‌بندی خودم از مطالعه چند تا مقاله. در طول این مدت، نوشتن، کار آسون‌تری شد. همون‌طور که گفتم نوشتن اولین مقاله‌ام یک هفته زمان برد، اما بعد‌ها، از لحظه‌ای که اراده می‌کردم، چند تا مقاله می‌خوندم یا یک موضوع جذاب به چشمم می‌خورد، در موردش سرچ می‌زدم، مطالعه می‌کردم و به یک جمع‌بندی می‌رسیدم، می‌نوشتم، تو سایت وارد می‌کردم، عکس مناسب براش انتخاب می‌کردم و آپلود می‌کردم، چیزی بین سه تا پنج ساعت طول می‌کشید. اما خیلی چیز‌ها یاد می‌گرفتم. نکته‌های ناب، سایت‌های جدید، ویدئو‌های و کورس‌های خاص! هنوزم که هنوزه، پیش میاد که دوستامو  به مقاله‌ی سه بخشی که با اسم ماهیت تکامل واسط ها در جاوا ترجمه کردم ارجاع می دم! از بس که این مقاله مفاهیم رو خوب جمع‌بندی کرده بود!

اوایل امسال دوره‌ی سربازی‌ام تموم شد و شروع به فرستادن رزومه کردم. یکی از لذت‌های مصاحبه‌ها این بود که جواب بعضی از سوال‌ها رو این شکلی می‌دادم:

«سوال جالبیه، اتفاقا مقاله‌ای در مورد این موضوع تو سایت جاواکاپ دارم، اون‌جا توضیح دادم که…» 😀

خوشبختانه به سرعت کار پیدا کردم و الان در داتین مشغول هستم. خوشحالم که این تعامل‌ها باعث شد، باب آشنایی با آقای پیشوایی و آقای علی‌اکبری باز بشه و ارتباط؛ تبدیل به ارتباطی دوستانه شد. در مسائل شخصی و کاری از هر دو بزرگوار، حضوری و تلفنی و ایمیلی مشورت می‌گیرم و خوشحالم از داشتن این ارتباط پر از خیر و برکت.

اعتماد به نفس، ارتباطات، رزومه و یادگیری؛ چیزهایی بودند که با کمک جاواکاپ به دست آوردم.

دوستان! جاواکاپ و بانیان اون تو مسیری که طی کردم کمک بزرگی به من کردند. چیزی که می خوام بگم اینه: جاواکاپ خونه مونه، هر جور که می‌تونیم و می‌خوایم به خونمون سر بزنیم، بنویسیم و بخونیم. دوست داشتیم تو آزمونش شرکت کنیم یا تو برگزاری‌اش کمک کنیم. این خونه خودمونی‌تر از اینیه که کسی خودشو مالک انحصاری این فضا بدونه، این خونه بی تکلف‌تر از اونیه که تصورشو بکنیم.

پی نوشت: یه سری تاریخ این بالا نوشتم، تاریخ دقیق این اتفاق‌ها یادم نبود و هی مجبور می‌شدم جاواکاپ رو باز کنم و تاریخ‌ها رو نگاه کنم، جاواکاپ شبیه دفتر خاطرات یک بخش از زندگی‌مونه، جاواکاپ خونه‌مونه.

احمد حقوقی – مهر 1397

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. سلام . من شرایط خیلی مشابه شرحی که دادید رو دارم و میخواستم در صورت امکان از شما راهنمایی بگیرم.
    از طریق توییتر و لینکداین نتونستم. آیا امکانش هست که از طریق ایمیل یا راه دیگه ای با شما ارتباط داشته باشم؟

    1. سلام بر شما
      از طریق آدرس ایمیل در خدمت هستم، خوشحال می شم بتونم کمک کنم.
      ahmad.hoghooghi[AT]gmail.com

      با این وجود کامنت های جاواکاپ، سایت جواب یاب و سایت hashnode.com رو هم برای تبادل نظر توصیه می کنم.
      موفق باشید.

  2. چقدر نوشتت به دل میشینیه ، ممنون که تجربتو باهامون به اشتراک گذاشتی ، مسیری رو داریم میریم که شنیدن این تجربیات واقعا کمکمون میکنه ، ممنون ازت ، برات آرزوی موفقیت و سربلندی دارم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا